با مجموعه شعر در مورد هیچ و هیچی ، اشعاری زیبا درباره هیچ و پوچ بودن دنیا ، زیباترین شعر در مورد هیچ بودن در سایت بیا تو تا بدونی همراه باشید
در همین گوشه ی خالی که گریه هایم به چشم هیچ بارانی نمی آید، تو را دوست دارم
در همین غربت غریب غم هایم که راه به هیچ تبسمی ندارد، تو را نزدیک تر از نفس می بینم کجاست؟ کجاست خواب آرام پروانه؟
شاید اتفاق افتاد حادثه ی دستانت...
“سولماز حاجی”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
قهوه ات را بنوش بی دغدغه ی فردایی که آمدنش را هیچ تقویمی تضمین نکرده است!
قهوه ات را بنوش و فکر کن از گندمزارهای دیروز چه مانده است؟ از باغ های سیب شهریور؟ از شکوفه های انار؟
قهوه ات را گرم بنوش بی خیال فصلی که در راه است دیگر زمستان چه می تواند بکند
با برگ هایی که طعم پاییز را چشیده اند!؟
“بهرام محمودی”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم.
“سعدی”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
برای فراموشی تو
هیچ راهی وجود ندارد
خودم را
به هر راهی که می زنم
روزی با تو رفته بودم…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هیچ آغازی
زیباتر از سلام نیست ؛
روزتون پر از مهر و محبت ،
لبتون لبریز از خنده ،
سفره هاتون پر از خیر و برکت ،
لحظات زندگیتون پر از رحمت
سلام صبحتون به زیباییِ گل های بهاری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو از هیچ کجای ذهنم
مدام متولد می شوی و می میری
و من درد بدنیا آمدن و مردنت را
هر روز در کسری از ثانیه تجربه می کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دلتنگی
رودخانه ای ست
که به هیچ دریایی
نمی ریزد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید.
“سعدی”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آنقدر ناگهانی رفتی
که ما نتوانستیم خداحافظی کنیم
اما برادرها هیچ وقت از هم جدا نمی شوند
خاطرات ارزشمند هرگز نمی میرند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو ای سمبل معرفت ! کجایی ؟ سلام
این هم رسم توست ، دوستی بی کلام
ندیدم کسی ، هیچ مانند تو
یک روز خوب ، یک روز بد … بی مرام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعرهایم با هوای شهر تهران جور نیست
گرچه راه خانه تا این شهر چندان دور نیست
ازدحام سایه ها در لا به لای برج ها …
در دل این سرزمین انگار اصلا نور نیست
شب در این وادی سراسر روشنی دارد ولی
نور آن از جنس نار روی کوه طور نیست
مردمانش خوب اما … شهر جور دیگریست
قندها شیرین نمی ماند، نمک ها شور نیست
برگ ها بی شاخه اند و شاخه هایش بی درخت
گر درختی تاک باشد، میوه اش انگور نیست
زیر هر پایی صدای خش خش یک برگ هست
روی گل اما صدای وز وز زنبور نیست
در جنوب شهر … بستم چشم تا باور کنم
بوی تریاک و صدای منقل و بافور نیست
پارک بودم، مرد لاتی رو به من لبخند زد
حتم دارم خنده ی با ترس بی منظور نیست
کودکی می رفت از عرض خیابان …، زیر شد
پس فقط چشمان نابینا در اینجا کور نیست
زد … و بعد از لحظه ای کوتاه از آنجا گریخت
جز پلیسی که نبود آنجا، کسی مأمور نیست
پیرمردی در غروب سالمندان می نوشت
آرزویش جز رمیدن در پناه گور نیست
شاعر تهرانی من، باز هم تهران بمان
آن چنانی هم که می گویم هوا ناجور نیست
شهر من قم …، خانه ام در آسمان های ارم*
واژه های هیچ شهری مثل قم پرشور نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هیچ چیز در دنیا بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست
تبدیل به روزمرگی شدن از اینکه حضورت برای یک نفر بشود
مثل مسواک زدن مثل شانه کردن که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد
و اگر نداشت بگوید بماند برای بعد، دیر نمی شود!